...

صفیر درد بر پوست شب

خراش ناخن بر دیواره ی سکوت

انفجار حباب در بن بست اندیشه

هذیان مستی در سلول رو بغروب

ردّ پرواز در افق

تولد اوهام در بستر نرم منطق

شیار اندیشه از تهاجم باد

گذر تفکر از میدان مین

شعاع اندیشه در لجن

حضور کابوس در کمینگاه تمنا

هراس آهو بچه ای از بوی علف

تصویر تکرار در تابلو نقاشی

فرار کسی به تنهایی

صدای پای گاو در کتابخانه عمومی شهر

یاوه ای در کسوت منطق

رمزی بدون راز

تمنای ناودان از ابر ــ  تابوتی به نام آدم

***

اینجا که من ایستاده ام

اینجا که من ایستاده ام تاریخ فسرده است

و در تمامی سفرهای شهر غذایی جز شک و تردید سرو نمی کنند

اینجا که من ایستاده ام

آسمان در قهری ابدی سبزه ها را جواب گفته است

و (سیدو) دیگر زنبیل سنگین مادربزرگ را کمک نمی کند

واژه ی نان دیگر مرغوب نیست

و کلمه عشق مدتهاست از لغتنامه حیات دزدیده شده است

دیگر گلهای باور بارور نمی شوند

اینجا که من ایستاده ام

مفاهیم یخ زده ، بالا آورده های تاریخ

بهترین کادوی تولد کودکانند

و تولد یعنی مرگ کسی که هیچ گاه بدنیا نیامده است

آواره ای در تاریخ مکرر درد

شکسته پیمانه ای از پس یک جدال

و انسان این بیچاره ی غریب

برای یافتن تکه های گمشده خود، زباله ها را می جوید

شاید که روزی خود را از پس یک غوغای غریب دیگر

                                                                        پیدا کند

نظرات 4 + ارسال نظر
سامان چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:06 ب.ظ http://sahelha.blogspot.com

استاد، فوق العاده بود .بخش اول به رویا می ماند .ممنون.

گنوغ چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:27 ب.ظ http://www.hormuzgan.net

جونن . مرسی

علیرضا پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:55 ب.ظ http://gamberoncity.com

سلام به استاد گرامی
خیلی خاش ادنوشتن ...اگه ممکنن به مه هم راهنمایی بکنی تا بتونم یکی ا ز شاگرد شما بشم
امید وارم که همیشه موفق وپیروز بشی

چوک سورو جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:29 ب.ظ http://suru.blogsky.com

درود مجدد به شما صالح گرامی ، نه خسته ، ماندگار باشید و روزگار را فریاد کنید همچنان زیبا چون گذشته .

با امید به ا ینکه گلها بارور شدن را دوبار باور باشند .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد