...

  موضوعی که همیشه مرا رنج می داد جفائی بود که به فرهنگ ، سنن ، آداب وبیشتر به زبان و گویش ، ساحل نشینان از پی توسعه نا همگون و شتابان به وجود آمده بود ، رشدی بادکنکی ، کاریکاتوری ، معیوب و برون زا . نتیجه ی توسعه سیل مهاجرت مهار گسیخته ای بود که ترکیب جمعیتی ، ساختار شهری ، بافت فرهنگی ما را دچار آشفتگی نمود ، تا جائیکه پدر و مادران بجای آموزش زبان شیرین بومی آموزش آنرا به تاخیر انداخته اند . این حرکت که ناشی از خود کم بینی ضعف نفس و ناخود باوری بود فرزندان را با گویش بومی بیگانه نمود لذا جا داشت تا حرکتی در راستای احیای گویش بومی و فرهنگ سنتی و محلی آغاز شود . این مهم مرا وا داشت تا با آوردن شعر و ترانه بومی این خلاء را در حد توان خود پر نمایم . حاصل این تلاش کتاب یادتن و ترانه هایی چند بود که باز تاب بسیار مطلوبی داشت زیرا نیاز زمانه بود .

با وجود سرودن شعر و انعکاس آن در نشریات محلی خصوصاً نشریه ندای هرمزگان، شرکت در مراسم گوناگون و شعر خوانی متاسفانه هنوز هم این کمبود شدیداً احساس میشود . تردید ندارم که پیدایش و روند این پدیده و زیانهای حاصل از آن نیاز به تحلیلی جامعه شناختی و آسیب شناسانه دارد که امیدوارم عزیزانی که در این خصوص تبحر دارند، بدان بپردازند.

***

بیاد دارم که در گذشته های نه چندان دور در شهر ما قهوه خانه ای بود بنام (غدیر) واقع در کنار گمرک روبه روی بلوار این قهوه خانه پاتوق بچه های شهر بود هر کسی رو که می خواستی می توانستی آنجا پیدا کنی و از حال او با خبر باشی نه مثل حالا  که همه از هم دیگر دور افتاده ایم و هیچ اطلاعی ازهمدیگر نداریم این را گفتم تا به این مطلب برسم که نیاز به ایجاد یک پاتوق فرهنگی امروز بیشتر از گذشته احساس می شود ،چه می شود اگر عزیزانی که برای فرهنگ این دیار دل می سوزانند دست به کار شده و محلی به هر عنوان ایجاد نمایند تا وسیله و محلی بشود جهت دیدار و ملاقات همدیگر یا اینکه عزیزانی چند مبادرت به تاسیس یک موسسه فرهنگی بنمایند تا محلی جهت تجمع این همه هنرمند سر در گم و پراکنده در یک جا بشود طبعاً نتیجه این نشستها میتواند کمک شایانی در بازیابی هویت گمشده ما بنماید . راه اندازی شب شعربومی ،موسیقی بومی، بر پایی کنسرتها،سیمنارها و پرداختن به دیگر عرصه های هنری می تواند باعث شکوفایی هنر و ادب بومی شود و حتی از نقطه نظر مادی و اقتصادی هم سودمند و از انحراف و تحریف فرهنگی و مصادره کالاهای هنری جلوگیری شود . حقیر در حد وسع خود تا کنون کوشیده ام و امیدوارم عزیزان درد آشنا که کم هم نیستند به این مهم بپردازند و گرنه در این دوران گذار و عصر جهانی شدن توسط فرهنگهای دیگر بلعیده می شویم و فرهنگ و هویتمان بر باد میرود .

                                                                                                                                              بماند تا بعد .

نظرات 11 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:17 ب.ظ

تو هم که از ۱۰۰ تا کلمه که حرف می زنی یا می نویسی ۹۹ تای آن « بومی » است . چرا از زبان اصیل فارسی صحبت نمی کنی ؟

مهدی اخلاص مند یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:35 ب.ظ http://banderekhoobom.blogfa.com/

کافه غدیر رو تا این اواخری که می خواستند خراب کنند به یاد دارم . و از آن دورانی که برای ما نقل کرده اید چیزی به خاطر نمی آورم چون نبوده ام ...

بسیار کار جالب و ارزنده ای است که شما می خواهید یک تشکل ادبی را بوجود آورید بنده با کمال میل پا به پای شما هستم و تا آنجا که در توانم باشد با شما و سایر دوستان همکاری خواهم کرد.

تگینم خالو صالح .

امیر رستمی یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:26 ب.ظ

آقای سنگبر ورود شما را به دنیای وب تبریک عرض نموده امیدوارم همیشه سالم وسرافراز باشید

چوک سورو یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:40 ب.ظ http://suru.blogsky.com

سلام صالح و نه خسته ، همانطور شما اشاره اتکردن متاسفانه خیلی از خانوادههای بندری با افتخار بی چولانگون خو فقط فارسی یاد ادن و دل شو خش ابو که بچه شون تهرانی گپ بزند ، غافل از اینکه با این کار خو ،تیشه به ریشه فرهنگ خودشون نزدند . اینکه یه پاتوق یا محفل بشد که بندریون علاقه مند به فرهنگ این دیار دور هم جمع بشند ، کار خوبین ولی این ایا کافین؟ کاری که باید بوسیله رادیو ، تلویزیون ، روزنامه های محلی انجام گیرد ( که در این دوران نه تنها کمکی به فرهنگ این دیار نمی کنند بلکه خود نقش مخربی دارند ) ، نقش مدارس در ترویج فرهنگ بومی تقریبا صفر می باشد . با وجود این همه مشکلات پیشنهاد شما می تواند خو گامی باشد .
اما کافه غدیر یادش بخیر که همیشه با بپ ما از لنج که بر ما گشت ظهر ما رفت نهار بخوریم ، پاتوق خوبی هم هسته بی جاشون ، ناخدایان و بار برون اسکله قدیم . یادتن یادتن
موفق بشی صالح

سامان دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:07 ق.ظ http://sahelha.blogspot.com

این که شما می فرمایید، حداقل عملی‌ست که لازم است و اولین قدمی که برداشتنش مساوی‌ست با گام گذاشتن در مسیری که به مناظر و مرایای دلپذیری منجر میشود. نقش بومی کافه را هم که فرمودید، اشارتی درست است.

عبدالله سعیدیان دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:56 ق.ظ

سلام کاکا صالح
دقیقن به نکته درست و مهمی اشاره ادکردن .محو تجریجی گویش شیرین ما به دلایل درستی که اشاره ادکردن متاسفانه از بین رفتن زبونن بومی اقوام یک واقعیت تلخین که بعد جهانی ایشستن بر بایه برسیه UNESCO
تقریبن ۳۰۰۰ زبون بومی در دنیا در معرض نابودی کامل قرار شوهه و یکی از مهم ترین علتش هم همونن که شما اشاره تو کردن یعنه مهاجرت و بی توجهی به اموزش کودکان جامعه شناسون معتقدن اگه ۳۰ در صد کودکان یک جامعه به زبان مادری تکلم نکنند ان زبان روی خط انقراض خواهد بود

عبدالله سعیدیان دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:21 ق.ظ

سلام دوبره کبتان
از غدیر اد گو دل کبابم کباب تر ادکه یادش واکعن به خیر از دبیرستان بر ما گشت بی گب زدن و بحث کردن و چای دشلمه و کاتوغ مائی بعدش ام شاید کافه عمون و سمبوسه اشرف بسینون ام تربیت بدنی یادش به خیر مرحوم بندر بندری که خومو غریبیم توش فکت به خاطر یادش زنده ایم بنویس کاکا از هرچه یادت اتا فعلن سلام

موسا سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:37 ق.ظ http://zehneziba.blogsky.com/

سلام بزرگوار
دقیقا به موضوعی اشاره کردید که مدتها در ذهن من می رقصید . اگر یادتان باشد در صحبت کوتاهی که با شما داشتم هم به یکی از ابعاد همین موضوع اشاره کردم و بسیار خوشحالم که بستری دیگر را برای این هدف برگزیده اید . تلاشتان شایسته تقدیر است .
آرزوهای امروزهایم را پشت در نگه خواهم داشت و با تمام وجود هدفی را که شما تلنگرش هستید آرزو خواهم کرد .
برای خط به خط نوشته های طلائیتان می توانید روی این حقیر حساب کنید . "بش تا بشیم خالو"
تا سلام...

من سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:29 ب.ظ

صالح ترانه بگو...ول کن ای شرها را....ترانه بگو ای بپ

سعید سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:44 ب.ظ

سلام بر خالو صالح
ما از وقتی جنابعالی تو تیم آرش بازی یا بقول بندری ها گازی ، می کردی می شناسم . حالا بیا و یک پاتوق فرهنگی راه بینداز تا بعنوان ایجاد مرکز لهو و لعب دستگیرت بکنند . شوخی کردم فکر بسیار خوبی است . اما وقتی غلی دارا و احمدک فرج زاده و ممد رزم در مصدر کارن و علی دیرباز نماینده بندرن از ای بهتر نمی شه ، راستی یاد کافه غدیر و فالوده اش بخیر و یاد سمبوسه اشرف جلالی . تفریح ما نوجوانان قدیم بندر همی چیزو هسته . خوردن لگیما و پشمک غلی شل پشمکی . و نخود تخمه قشمی و ارده بپ عبدلله ملاح ، هرجا بری بندر همیشه با تو هستن با سوراغ و مهیاوه ، یکی از چوکو بندری ( اسد مذنبی ) نادونم اشناسی یانه شگوفت توی کانادا ، بندری ها مهیاوه درست اکنن . بخاطر همین زبون بندری هیچوقت از بین ناریت کا
سعید از خارج

ابراهیم چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:26 ب.ظ http://inja-anja.mihanblog.com

فارسی که خوب است زمانی خواهد رسید که فقط انگلیسی به کودکان خود خواهیم آموخت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد